معتبر مشکوک

نمی دونم چیکار کنم، بهش که فکر می کنم دستام یخ می کنه، تنم کرخت می شه، ازش می ترسم، می ترسم بهش فکر کنم و درگیر شم ....
ازش فرار می کنم، از فکر کردن بهش فرار می کنم، نمی دونم این حس من واقعیه یا فقط ناشی از دور بودنه 
عجیبه، همه چیز عجیبه

حالا وارد سی و دوسالگیم شدم، مثکه زندگی هنوزم می تونه پر باشه از هیجان و خواستن
اما یه چیزی رو مطمئنم؛ گاهی یه حسی خیلی خیلی قوی پس ذهنت هست، که افسارتو می گیره و می گه " واستا، انقدر هول نزن، صبر پیشه کن" ... این حس معتبرترینه، از عقل و منطق های "آ انگاه ب" معتبرتره ... تنها راه تشخیص اعتبارشم اینه که غیرمنطقی و غیرممکن به نظر می رسه و اونقدر قویه که نمی شه در لحظه بهش اعتماد کرد، در لحظه ای که حسش می کنی بیشترین شک رو بهش داری، اما زمان فقط اعتبارش رو به اثبات می رسونه

زندگی عجیبه،نه؟ 

نظرات