تنت، خانه


منتظر مانده بودم
راه می روم در خانه
به یاد می آورم چقدر منتظر مانده ام
زمزمه های کودکانه سر می دهم
به سمتت دویده بودم، سراب، هزاران سراب و بازگشته بودم

منتظر در میدانی پر از آدمهای غریب
پیرزنی خسته
میوه فروش 
چشمهای پرسان از هم
نگاهی که قصد می کند و منصرف می شود
نگاهی که منتظر 

منتظر مانده بودم
و امروز 
در تنت خانه می کنم 
و به این خانه عادت
آرام می گیرم
زمان نامفهوم می شود 
ذهنم در کوه ها گم 
می گویی از کمبود اکسیژن است
خواب می بینم؟ 
...






نظرات