بی قضاوت قضاوت کردن

شروعش سخته، بی قضاوت بودن رو می گم و نیاز به شرایطی داره که باید مهیا شده باشه، برای مثال اینکه باید اوایل، آدم هی به خودش یادآوری کنه که وقتی درباره ی یه فرهنگ یا یه کشور داره حرف می زنه، جوانب بی طرفی رو حفظ کنه و مسائل شخصی رو به یه قضاوت کلی "خصمانه" تبدیل نکنه. اینکه هرکسی به طور شخصی، تجربه های شخصیش رو به یه برداشت کلی تعمیم می ده یه امر طبیعیه، خصمانه نبودنش مهمه، حتی می شه انتقام جویانه رفتار کرد اما بدون خصم و خشم

یکی دیگه از شرایطی که نیاز هست اینه که آدم یه طوری به جامعه ای که توش هست وصل شده باشه، دوستانی داشته باشه که از بودن باهاشون لذت ببره، هرچند معدود و هرچند به طور نسبی، یعنی کسانی رو پیدا کنه که حرفش رو بفهمن و برداشتشون از جامعه نسبتا شبیه باشه

وقتی چند تا ازین شرایط مهیا باشن، اون موقع وقتیه که می شه بی قضاوت بودن رو به طور نسبی تجربه کرد و حسش بسیار حس خوبیه، البته می گم به طور نسبی چون بسته به میزان اصطکاک هرکس با جامعه در هر زمانی این بی قضاوت بودنه کم رنگ و پررنگ می شه

وحس خوبی به آدم می ده، آدم رو از پارانویاها و بدبینی ها کمی دور می کنه، از آنالیزهای مغرضانه و پیش فرض داشتن ها تهی می کنه، اون وقت آدم آنالیز می کنه اما با فاصله و قادره منطقی و با در نظر گرفتن واقعیت های جامعه درباره ی اون جامعه فکر و قضاوت کنه

و حتی گاهی پیش میاد که می بینه واستاده و داره با یکی از آدم های خود اون جامعه حرف می زنه و بی طرفانه از خود اون آدم (به عنوان عضوی ازون جامعه) اما به صورت غیرمستقیم انتقاد می کنه و اون آدمه هم حس نمی کنه بهش توهین شده و وارد بازی می شه و درباره ش حرف می زنه

عجیبه و بسیار جالب

نظرات