ترس


دلم میخواد موهامو از ته بزنم و یه  کلاهه دائمی بزارم سرم
موهام دوباره داره میریزه و فکر میکنم بیماریم دوباره فعال شده
فکره دوباره کورتون مصرف کردن عذابم میده
حالامیفهمم آدم هایی رو که سرطان دارن
یه  شب هایی استرس میگیرم و غیره قابل کنترل
این ترسه به سادگی قابل کنترل نیست، تو تمام وجود آدم رخنه میکنه و میخوره آدمو ، ذره ذره
مثل  صدای یه لامپ فلورسنت خراب شده که تمام شب هی سعی میکنه روشن شه و هی تاریک و  روشن میشه و صدای  ززززززززز  ش  نویز زندگی آدم میشه

نظرات

وحید صادقی گفت…
پیکر تراش

به محض ورود سردبیر ، به تحریریه ؛ همگی ناخودآگاه خودشان را جمع و جور کردند . از همان در شیشه ای که با غیض ، بازش کرد و به طرف اتاق خودش از میان راهرویی که در انبوه میزها و پارتیشن های کوتاه شیشه ای به زور ایجاد شده بود ، شلنگ انداخت ؛ معلوم بود که اصلا سر کیف نیست !

“دعوتید به خوانش …”