میخ می کند

شب که می شود، درست و حسابی و بزرگ راه ها خلوت تر
آنگاه که خطر رویارویی نیست و دیروقت
رانندگی را می دّوی که به خانه برسی
کمی کم تر، ترس از دیده شدن 
 بادِِِِِِِ گرمِِِ روزهای واپسینِِِِِِِِ بهار لای موهایت زیر روسری می پیچد
و کمی، تنها کمی، به اندازه ی شاید اعشاری کمتر فشار 
آزاد زنانگی ِِِِِِغریبی را می زی ای
چند دقیقه.
همین دلخوشت می کند
همین شاید پنج دقیقه تورا به این شهرِ بی سروتهِ ِترسناک میخ می کند

نظرات