و تنهایی ِِبزرگ شده ی من

این چه مرگیه نمی فهمم
اونجا که بودم اه اه و تف تف بود
اینجا که هستم دلم می خواست اونجا باشم
با اون شب های خنک ، که آسمون قرمزِ روشنه و درخت ها سایه های سیاه روش انداختن
که دو و نیم نصفه ، وقتی من هنوز دارم سریال هاوس رو با ولع می بینم، گنجیشک ها شروع می کنند به آواز خوندن
مثکه سختی بیشتر وابستگی یا دلبستگی بیشتر میاره واسه م
از حالا دارم فکر دریاچه ها رو می کنم که تو مرداد ماه می شه توش شنا کرد

نظرات