آرامش سبز

هوا مثل یه زمستون ملایمه و ابریه، رنگ قرمز شالت (روسری سابق)، دیدنش لذت بخشه، بودن تو فضای آموزشی رو دوست داری. پسرک اونجا نشسته و تو از نگاهش خوشت میاد، درسته که حدس می زنی گرایش ویژه ای به تو نداشته باشه و همجنس گرا... یادت میاد دوستش همسایه ته. دارن 'ماما میا' رو گوش می کنن ، احتمالا یه نسخه ی قدیمی ترش رو، باد میاد و برگها به صدا درمیان، میون سبزی ها، نارنجی، زرد و قرمز می بینی، هربار که می بینی یادت میافته امروز دوربینت رو نیاوردی و روزی که دوربینت همراهته اونقدر دلخوری که حوصله ی دیدن نداری
دلت می خواد با پسرک حرف بزنی، تو آغوشش بگیری، چشمهاشو دوست داری، حس عجیبیه. ایتالیایی حرف می زنه، مثکه یکمی شبیه فنلاندیه ، ایتالیایی. به تماس بدنی نیاز داری، تو مغزش چیه، آیا تو یه خط موازی با کارهایی که داری می کنه تو ذهنش داری... یعنی هستی؟ هم تو نقطه ی دیدش، هم تو جریان ذهنی ش؟ شاید آره، برات لذت بخشه، حرف زدن با آدمهایی که همه شون می خوان ارتباط برقرار کنن و استاد میاد، همه خوشحالند شاید چون هنوز فشار درس ها زیاد نشده اما شاید این هیجان انگیزه که هرکسی از یه جا اومده ، دست کم می شه اینو حس کرد اینو، هرچند نمی شه بیان کرد و بیان کردنش احمقانه به نظر میاد. الان واقعا به یه قهوه ی پدر مادر دار نیاز داری با این شکلات تلخ نعنایی که طعمش می کشدت. کاملا می تونه با لذت هم بستری رقابت کنه.پسرک می ره بیرون از ذهنت، جاش تو مغزت سبک می شه، از سمت چپ پشت ذهنت. انقدر جاش سبک می شه که بر میگردی نگاه می کنی ببینی هست انجا هنوز یا نه، هست اما درگیره همراه خودشه، حرف می زنه... تو جریان ذهنش نیستی دیگه
.
.
این سبزی آرومت می کنه، می شه دورشد از همه چی، چرا سبز راستی؟ چون آرامش می خوان/ می خواین، صلح. نه اونقدر ترس، وحشت، خود سانسوری نه حتی حق انتخاب لباس. احمقانه ست
آرامشت عجیبه، و اصلا آروم نیست

نظرات