خسته ام ازین احساس کنترل شدن، خسته ام از زندگی با کسانی که هیچ جوری الگوهای زندگی من براشون پذیرفتنی نیست، خسته ام از این بیهودگی و احساس بچگی و نابالغی، از توضیحات برای خانواده و احساس گناه دائمی، از مدیریت روابط طوری که همه ش پدرو مادرم راضی باشن (که هیچ وقت نیستن)، از انحصار طلبی شون، از خودم که اینقدر کند و نامطمئنم

بدترین حسی که دارم اینه که هنوز بالغ نیستم، کنترل می شم و هنوز عملا به این کنترل شدن تن می دم
می خوام بزرگ شم

نظرات