می دونم باید چی کارکنم، باید یه چیزی رو انتخاب کنم و تا آخرش برم، باید بهای انتخابمو بپردازم
هنوز نمی دونم چی کار می کنم، شایدم وسواس زیادی به خرج می دم
به هرحال احتیاج دارم خودمو بندازم تو یه چیزی
می دونم که تو آرشیو این وبلاگم پست مشابهی مربوط به دو سال پیش یا کمتر وجود داره
اما من هنوز خودمو کنار می کشم، از لبه حرکت می کنم و خودم رو نمی اندازم تو جریان
به همین خاطر هم از خودم ناراضی ام، از جریان زندگی ام ناامیدم، همیشه فکر می کنم که بیهوده ام و کاری انجام نمی دم
قدرت انتخاب ندارم، یعنی گاهی چیزها رو اونقدر دوست ندارم که بتونم یکی رو انتخاب کنم، گاهی همه چیز رو باهم دوست دارم و می خوام همه چیز رو باهم انتخاب کنم
ضعیفم و این نداشتن قدرت انتخاب هم به حتم از ضعف و ترسمه

نظرات