فقط کافیه صبح که بیدار میشی یه فکر خاکستری کوچولو ومضطرب واسه ت یادآوری شه، اون موقع حتی دیگه فرصت نمی کنی ببینی امروز هوا آفتابیه یا ابری دیگه چه برسه به اینکه بخوای امروز دوست داشته باشی یا نه
منظورم از فکر خاکستری و مضطرب یه ایده ی بدبینانه و پارانویده

دیگه دور باطل شروع میشه ، موتور ذهنت به طرز وحشتناکی فعال میشه و همینطوری یادآوری می کنه و نتیجه های جدید می سازه و واسه ت تصمیم می گیره که رفلکسهات چی باشه و چه جوابهایی تحویل بدی
جالبه که این دور باطل نه تنها هیچ نکته ی خوشبینانه وروشنی واسه ت نمی سازه بلکه تموم دوست داشتنها و گذشت هات رو هم ازت می گیره و تو تبدیل میشی به یه حیوونِ زخمی که یا می خواد دل و روده ی همه رو دربیاره یا منتظره که پا به فرار بزاره

این جدا گزینه ی خوبی واسه زندگی نیست


می خوام آروم و مسلط به خودم زندگی کنم

می خوام خودم انتخاب کنم که روزهامو دوست داشته باشم یا نه

نظرات

‏ناشناس گفت…
aaaa.zanik oomadam che bahal ...
miyam bazam zer mizanam