خواب

یه خواب عجیبی دیدم
خواب دیدم پیش مامان اینام و هرچی فکر می کنم یادم نمی آد چه جوری برگشتم
یادم نمیاد کی بلیط خریدم ، کی سوار هواپیما شدم، کی تمام اون مراحل قبل و بعدپرواز رو رد کردم، هیچی، هیچی
مامانم می خندید و می گفت یهو دیدم خوشحال و خندان تو خیابون داری راه می ری
رو کردم بهش بگم که هیچی یادم نمی آد، دیدم دو تا مامان سمت راست و چپم هست که یکیش لاغرتره که حدس زدم اون باید خواهر مامانم باشه ( نه خاله ام!!!) و دوباره چک کردم هردوشونو و اینکه عین هم بودند و گفتم ' جالبیش اینه که هیچی یادم نمی آد" و صدام هم در نمی اومد
از خواب پریدم، دیدم پرده ی اتاقم نارنجیه و ملحفه ام سبز، نفس راحت کشیدم
دلم مامانم رو خواست
.
.
.
روانم تو یه جای جدیدیه
.
.
پانوشت: نمی دونم چرا اینقدر لحن نوشته ام کودکانه به نظر میاد....؟

نظرات