ازت یه سوال دارم ، صمیمانه ازت می پرسم : چه جوری می تونم ببخشمش؟
می دونم که بخشش سرچشمه ی آرامشه ، پرواز به سوی آزدایه ، عمیقا بهش ایمان دارم
اما تو به من بگو چه جوری میشه آدمی رو که هر لحظه بهت احساس گناه میده رو چه جوری میشه بخشید؟

نه سالگی ام یادم میاد ؛ قرار بود مراقبش باشم ، اون همه راهو با تاکسی به تنهایی رفتم تا قرصاشو بهش بدم ، چقدر گریه کردم تا صداش کردن اومد پایین
هفت سالگی ام ؛ ازینکه نمی تونستم
خدای من اون شب مهمونی رو یادم میاد که رفته بودم تا مینی سیتی و اون طرفها ؛ چندبار بهم زنگ زد و بدو بیراه گفت ، چقدر تحقیرم کرد
دوران دبیرستان و قبل تر رو که اصلا ولش کن : تحقیر ، مقایسه
چندسال پیش رو یادم میاد که به خاطر کار نداشتن چه چیزها که نگفت
تحقیرهاش بی انتهان و در سرکوفت زدن خستگی ناپذیره



خسته شدم ، دلم می خواد فرار کنم ، از این همه احساس گناه که همه ی این سالها باهام بوده ، به خاطر بی احتیاطی و اعتماد نابجا. ازش متنفرم ، از احساس گناه و خاطی بودن متنفرم


من می خوام آزاد بشم ، می خوام این خوره رو که داره شخصیتمو ، آرزوهامو ، وجود ارزشمندمو ذره ذره نابود می کنه ، ازبین ببرم



ذهن منفی من محصول مقایسات احمقانه است . دلم می خواد آزاد شم تا بتونم به چیزهایی بزرگ تر فکر کنم

نظرات

ali گفت…
perfetto! :)